
دلمه مو♥️
۱۱ آبان ۹۹
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.16
#ایهان
تا اینکه....بزرگ شدیم و من فهمیدم بهش علاقه دارم....ب خودم اومدم و سهیل شده بود همه چیزم....دیگه کارام پیش سهیل دست خودم نبود..ولی باهاش سرد شدم جاهایی ک بود من نمی رفتم
اما از اون طرف هم بعد مدرسه یواشکی میرفتم محل کارش و از دور وقتی داشت کار میکرد نگاهش میکردم!!
با عکساش میخوابیدم اما پیش خودش ب صورتش نگاه نمیکردم سرد بودم و منتظر ب حرکت از طرف سهیل بودم ک بدونم دوسم دارع
اما با سرد شدن من اونم سرد تر شد
من قبلا ی دختر حاضر جواب و پرو بودم ولی الان یکی ی حرفی میزنه بغض میکنم اما گریه نمیکنم چون غرور دارم
کم کم داشت صداش می لرزید...منم فقط گوش میدادم و حرفی نمیزدم ک قطره اشکی از چشمش چکید و ادامه داد...
ایلین_ اما خودم شخصیتمو ،زندگیمو،همه چیمو عوض کردم بعد شدم مقصر
شدم حرف دهن مردم چون فقط دوسش داشتم
پنجشنبه بود ب خاطر کنکور پنجشنبه ها هم میرفتم چند دقیقه ب کلاس مونده بود ک گوشیم زنگ خورد ضربان قلبم رفت بالا اخه سهیل بود
خیلی وقت بود ک صداشو نمیشنیدم
وقتی برداشتم صدای نا آشنایی گفت ک مخاطب این گوشی تصادف کرده و بیتابی میکنه و شما رو صدا میکنه منم از تو مخاطبین اسم شما رو پیدا کردم و زنگ زدم
دوست صمیصیم از حسم نسبت ب سهیل خبر داشت برای همون با من ب بیمارستان اومد
همه بخش های بیمارستان رو گشتیم اما گفتن همچین شخصی ب این اسم این جا نیست
خیلیی استرس داشتم برگشتم پشت سرم ک نگاه کردم
ای کاش اون موقع میمیرم و برنمیگشتم.......
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.17
#ایهان
داشت توضیح میداد یهو موهاشو چنگ زد و با صدای بلندی زد زیر گریه و ادامه داد
ایلین_ سهیل و دوستاش توی ماشین نشسته بودن و داشتن ب من میخندیدن برگشتم سمت دوستم ک دیدم اونم با خنده رفت سوار ماشین سهیل شدن و دور شدن💔
آیلین با داد_ اون عوضی حالش خوب بود این من بودم ک داغون شدم اونم جلوی چشمش
ایلین ب هق هق افتاده بود و من عصبی بودم از تصور اینکه دارن ایلینو مسخره میکنن عصبی شده بودم 😤
ایهان_ بسع آیلین دیگه نمیخواد بگی بسه
اما آیلین انگار صدامو نمی شنید میگفت و هر لحظه گریش بیشتر میشد
ایلین_ همه خبردار شدن همه هر روز و شب از من حرف میزدن همه جا پر شده بود از شایعه هایی ک ساخته بودن اونم توسط دوست صمیمیم😭😔
رفتم جلوتر و دستهای ایلین رو گرفتم و سعی کردم از توی موهاش دربیارم شالش افتاده بود و موهای بلندش خودنمایی می کرد😍
ایهان_ بسه آیلینم نکن اینطوری با خودت دختر🤦♂
دستش رو اوردم پایین اما شروع کرد ب مشت زدن ب سینم ک حرصشو خالی کنه حتی متوجه نشد ک بهش گفتم ایلینم🙂
ایلین_ اون باعث شد مادرم ۲ بار سکته کنه بیماریش بدتر بشه اما منه خر بازم دوسش داشتم
دیدم نامزد کرد اما دوسش داشتم
رفتم عروسیش خنده هاشو دیدم اشک ریختم اما بازم دوسش داشتم
دست از مشت زدن کشید و نگاهم کرد
ایلین_ خیلی....ببخش اگه....
ایهان _ حرف نباشع خودم خواستم حالاهم بیا بریم خیلی دیرع
رفتیم طرف ماشین ک گوشی آیلین زنگ خورد.....
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.18
#ایلین
گوشی رو برداشتم علی بود جواب دادم...
× هان؟😒
+ الو آیلین مگه نگفتم خونه باش جایی نرو؟ساعت ۹ شبه کجایی تو ؟؟
×مهمه 😏
+ با اعصاب من بازی نکن بگو کجایی
× برو بابا عصابم عصابم 😒نمیخوام بگم
+ غلط کردی، آیلین بخدا عصبی بودم ی چیزی گفتم ب اندازه کافی حال مامان داغونه تو بس کن
× 😰مامان؟،!! مامان حالش خوبع؟؟
+ دکتر اخطار داده دِ بگو کجایی دیگه
× خودم میام
+ باش منتظرم خوشگلم
قطع کردم و سوار ماشین شدم و رو به ایهان گفتم
_ مرسی بابت امروز مرسی ک گذاشتی حرف های دلمو خالی کتم🙂
+ منم از تو ممنونم ک ب حرفام گوش دادی🙃
_ ی سوال ؟ چرا سعی میکنی منو آروم کنی تو ک هیچ شناختی رو من نداری🙎♀
منتظر جواب شدم اما جوابی نداد🤷♀
گوریل بزرگ بد خوشگل 😒( فش دادنشم مثل آدم نیست 😐😂)خیلی بد بود ک جوابمو نداد😑😁
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.19
#علی
جلوی در منتظر آیلین بودم
خودم میدونستم ک سخت آیلین رو ناراحت کردم و الان میخوام هر طور شده ناراحتی هایی ک ب دل آیلین دادم رو خودم پاک کنم
همینجوری ک داشتم فکر میکردم چ طوری از دلش در بیارم
بی ام و مشکی جلوی پام پارک کرد اول از همه ب راننده اش نگاه کردم با دیدن ایهان و آیلین کنار هم اخمی کردم ک دور از چشم ایهان نبود😠
ب سمت در ماشین رفتم و باز کردم...
× آیلین اینجا چه خبرع؟؟ تو از صبح با این یودی؟
+ اولا سلام دوما با ادب باش سوما همین (( این)) اگه نبود با اون حرفایی ک ب من زدی معلوم نبود من الان کجام😕
ی نگاه ب ایهان کردم ک داشت به آیلین نگاه میکرد
× اوکی مرسی اقا ایهان...حالا آیلین زود برو تو..
+ داداشی🥺من از اقا ایهان خواهش کرد ب خاطر لطفی ک کردن شام رو کنار ما باشن!باشع؟
× اوکی بفرماید
رفتیم تو خونه و ایهان با مامان و بابا سلام و عیلک کرد و بعد از تعارف کردن نشستیم سر سفره 😁
نمیدونم چرا ایهان ی جوری آیلین رو نگاه میکرد
ایهان_ آقای راد مادرم گفت حتما بهتون بگم فردا ی جشن کوچیک داریم برای خوش اومد گویی ب ایسان اخه ۲ ماهه ک از آمریکا برگشته گفتن ک بهتون بگم حتما تشریف بیارید 😎
بابا_ حتما پسرم از طرف من از مادرت تشکر کن و بگو حتما مزاحم میشیم.....
بعد از شام ایهان هم انداختیم بیرون 😜 ( شوخی کردم بر عکس پسر خوبیع)
مستقیم رفتم تو اتاقم و خوابم برد....😴😴
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.20
#ایلین
بعدا از اینکه ایهان گفت میخوان جشن بگیرن خیلی خوشحال شدم چون من بیشتر ب این جشن نیاز داشتم🙂
برای همون زود خوابیدم تا فردا پر انرژی باشم😜
صبح با صدای جیغ جیغ کسی بلند شدم
اولش گفتم ما ک تو خونه جیغ جیغو نداشتیم
بعد گفتم 😱 علی صداش دخترونه شده وای😩
چشمامو باز کردم دیدیم ایسان خوشگله بالا سرم ایستاده و فقط جیغ جیغ میکنه🤧 و حواسش ب من نیست
منم یواشکی بالش رو کوبیدم تو صورتش
اولش با شوک نگاهم کرد 😐 بعد حمله ور شد
منم رفتم تو دستشویی قایم شدم😂
از پشت در داد زدم
× جانم ایسان جان کاری داشتی اومدی کتک هم خوردی؟؟🤨
با صدایی ک معلوم بود دارع حرص میخورع گفت...
× اومدم تو عنتر برقی رو ببرم بازار هم من میخرم هم تو😝
+ من نمی خوام دارم☺️
× تو چیز میخوری بیا برو آماده شو ایهان پایین منتظره 🤦♀
+ عنتر ایهان هم با خودت اوردی؟؟
× اوهووووم اون بادیگارد منع😎
+ اوهع🤮 باشع برک الان میام
× فقط آیلین بیام ببینم سر تا پا مشکی پوشیده ب قران دیگه ن من ن تو!
× باشع برووووو
دست و صورتم رو شستم ک آماده شدم
ی بلوز سفید با شلوار ابی لی با پالتو لیمویی و کتونی لیمویی و شال و کیف سفید ( عکسشو میزارم)
ی آرایش دخترونه کردم و رفتم پایین.....
🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.16
#ایهان
تا اینکه....بزرگ شدیم و من فهمیدم بهش علاقه دارم....ب خودم اومدم و سهیل شده بود همه چیزم....دیگه کارام پیش سهیل دست خودم نبود..ولی باهاش سرد شدم جاهایی ک بود من نمی رفتم
اما از اون طرف هم بعد مدرسه یواشکی میرفتم محل کارش و از دور وقتی داشت کار میکرد نگاهش میکردم!!
با عکساش میخوابیدم اما پیش خودش ب صورتش نگاه نمیکردم سرد بودم و منتظر ب حرکت از طرف سهیل بودم ک بدونم دوسم دارع
اما با سرد شدن من اونم سرد تر شد
من قبلا ی دختر حاضر جواب و پرو بودم ولی الان یکی ی حرفی میزنه بغض میکنم اما گریه نمیکنم چون غرور دارم
کم کم داشت صداش می لرزید...منم فقط گوش میدادم و حرفی نمیزدم ک قطره اشکی از چشمش چکید و ادامه داد...
ایلین_ اما خودم شخصیتمو ،زندگیمو،همه چیمو عوض کردم بعد شدم مقصر
شدم حرف دهن مردم چون فقط دوسش داشتم
پنجشنبه بود ب خاطر کنکور پنجشنبه ها هم میرفتم چند دقیقه ب کلاس مونده بود ک گوشیم زنگ خورد ضربان قلبم رفت بالا اخه سهیل بود
خیلی وقت بود ک صداشو نمیشنیدم
وقتی برداشتم صدای نا آشنایی گفت ک مخاطب این گوشی تصادف کرده و بیتابی میکنه و شما رو صدا میکنه منم از تو مخاطبین اسم شما رو پیدا کردم و زنگ زدم
دوست صمیصیم از حسم نسبت ب سهیل خبر داشت برای همون با من ب بیمارستان اومد
همه بخش های بیمارستان رو گشتیم اما گفتن همچین شخصی ب این اسم این جا نیست
خیلیی استرس داشتم برگشتم پشت سرم ک نگاه کردم
ای کاش اون موقع میمیرم و برنمیگشتم.......
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.17
#ایهان
داشت توضیح میداد یهو موهاشو چنگ زد و با صدای بلندی زد زیر گریه و ادامه داد
ایلین_ سهیل و دوستاش توی ماشین نشسته بودن و داشتن ب من میخندیدن برگشتم سمت دوستم ک دیدم اونم با خنده رفت سوار ماشین سهیل شدن و دور شدن💔
آیلین با داد_ اون عوضی حالش خوب بود این من بودم ک داغون شدم اونم جلوی چشمش
ایلین ب هق هق افتاده بود و من عصبی بودم از تصور اینکه دارن ایلینو مسخره میکنن عصبی شده بودم 😤
ایهان_ بسع آیلین دیگه نمیخواد بگی بسه
اما آیلین انگار صدامو نمی شنید میگفت و هر لحظه گریش بیشتر میشد
ایلین_ همه خبردار شدن همه هر روز و شب از من حرف میزدن همه جا پر شده بود از شایعه هایی ک ساخته بودن اونم توسط دوست صمیمیم😭😔
رفتم جلوتر و دستهای ایلین رو گرفتم و سعی کردم از توی موهاش دربیارم شالش افتاده بود و موهای بلندش خودنمایی می کرد😍
ایهان_ بسه آیلینم نکن اینطوری با خودت دختر🤦♂
دستش رو اوردم پایین اما شروع کرد ب مشت زدن ب سینم ک حرصشو خالی کنه حتی متوجه نشد ک بهش گفتم ایلینم🙂
ایلین_ اون باعث شد مادرم ۲ بار سکته کنه بیماریش بدتر بشه اما منه خر بازم دوسش داشتم
دیدم نامزد کرد اما دوسش داشتم
رفتم عروسیش خنده هاشو دیدم اشک ریختم اما بازم دوسش داشتم
دست از مشت زدن کشید و نگاهم کرد
ایلین_ خیلی....ببخش اگه....
ایهان _ حرف نباشع خودم خواستم حالاهم بیا بریم خیلی دیرع
رفتیم طرف ماشین ک گوشی آیلین زنگ خورد.....
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
💔🖤💔
🖤💔
💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.18
#ایلین
گوشی رو برداشتم علی بود جواب دادم...
× هان؟😒
+ الو آیلین مگه نگفتم خونه باش جایی نرو؟ساعت ۹ شبه کجایی تو ؟؟
×مهمه 😏
+ با اعصاب من بازی نکن بگو کجایی
× برو بابا عصابم عصابم 😒نمیخوام بگم
+ غلط کردی، آیلین بخدا عصبی بودم ی چیزی گفتم ب اندازه کافی حال مامان داغونه تو بس کن
× 😰مامان؟،!! مامان حالش خوبع؟؟
+ دکتر اخطار داده دِ بگو کجایی دیگه
× خودم میام
+ باش منتظرم خوشگلم
قطع کردم و سوار ماشین شدم و رو به ایهان گفتم
_ مرسی بابت امروز مرسی ک گذاشتی حرف های دلمو خالی کتم🙂
+ منم از تو ممنونم ک ب حرفام گوش دادی🙃
_ ی سوال ؟ چرا سعی میکنی منو آروم کنی تو ک هیچ شناختی رو من نداری🙎♀
منتظر جواب شدم اما جوابی نداد🤷♀
گوریل بزرگ بد خوشگل 😒( فش دادنشم مثل آدم نیست 😐😂)خیلی بد بود ک جوابمو نداد😑😁
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.19
#علی
جلوی در منتظر آیلین بودم
خودم میدونستم ک سخت آیلین رو ناراحت کردم و الان میخوام هر طور شده ناراحتی هایی ک ب دل آیلین دادم رو خودم پاک کنم
همینجوری ک داشتم فکر میکردم چ طوری از دلش در بیارم
بی ام و مشکی جلوی پام پارک کرد اول از همه ب راننده اش نگاه کردم با دیدن ایهان و آیلین کنار هم اخمی کردم ک دور از چشم ایهان نبود😠
ب سمت در ماشین رفتم و باز کردم...
× آیلین اینجا چه خبرع؟؟ تو از صبح با این یودی؟
+ اولا سلام دوما با ادب باش سوما همین (( این)) اگه نبود با اون حرفایی ک ب من زدی معلوم نبود من الان کجام😕
ی نگاه ب ایهان کردم ک داشت به آیلین نگاه میکرد
× اوکی مرسی اقا ایهان...حالا آیلین زود برو تو..
+ داداشی🥺من از اقا ایهان خواهش کرد ب خاطر لطفی ک کردن شام رو کنار ما باشن!باشع؟
× اوکی بفرماید
رفتیم تو خونه و ایهان با مامان و بابا سلام و عیلک کرد و بعد از تعارف کردن نشستیم سر سفره 😁
نمیدونم چرا ایهان ی جوری آیلین رو نگاه میکرد
ایهان_ آقای راد مادرم گفت حتما بهتون بگم فردا ی جشن کوچیک داریم برای خوش اومد گویی ب ایسان اخه ۲ ماهه ک از آمریکا برگشته گفتن ک بهتون بگم حتما تشریف بیارید 😎
بابا_ حتما پسرم از طرف من از مادرت تشکر کن و بگو حتما مزاحم میشیم.....
بعد از شام ایهان هم انداختیم بیرون 😜 ( شوخی کردم بر عکس پسر خوبیع)
مستقیم رفتم تو اتاقم و خوابم برد....😴😴
🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔🖤💔
💔🖤💔🖤💔
🖤💔🖤💔
#عشق.بی.تکرار.من♡♡
#پارت.20
#ایلین
بعدا از اینکه ایهان گفت میخوان جشن بگیرن خیلی خوشحال شدم چون من بیشتر ب این جشن نیاز داشتم🙂
برای همون زود خوابیدم تا فردا پر انرژی باشم😜
صبح با صدای جیغ جیغ کسی بلند شدم
اولش گفتم ما ک تو خونه جیغ جیغو نداشتیم
بعد گفتم 😱 علی صداش دخترونه شده وای😩
چشمامو باز کردم دیدیم ایسان خوشگله بالا سرم ایستاده و فقط جیغ جیغ میکنه🤧 و حواسش ب من نیست
منم یواشکی بالش رو کوبیدم تو صورتش
اولش با شوک نگاهم کرد 😐 بعد حمله ور شد
منم رفتم تو دستشویی قایم شدم😂
از پشت در داد زدم
× جانم ایسان جان کاری داشتی اومدی کتک هم خوردی؟؟🤨
با صدایی ک معلوم بود دارع حرص میخورع گفت...
× اومدم تو عنتر برقی رو ببرم بازار هم من میخرم هم تو😝
+ من نمی خوام دارم☺️
× تو چیز میخوری بیا برو آماده شو ایهان پایین منتظره 🤦♀
+ عنتر ایهان هم با خودت اوردی؟؟
× اوهووووم اون بادیگارد منع😎
+ اوهع🤮 باشع برک الان میام
× فقط آیلین بیام ببینم سر تا پا مشکی پوشیده ب قران دیگه ن من ن تو!
× باشع برووووو
دست و صورتم رو شستم ک آماده شدم
ی بلوز سفید با شلوار ابی لی با پالتو لیمویی و کتونی لیمویی و شال و کیف سفید ( عکسشو میزارم)
ی آرایش دخترونه کردم و رفتم پایین.....
🖤💔🖤💔
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

دلمه انگشتی کلم

دلمه برگ موی ایرانی

دلمه فلفل دلمه ای

کاپ کیک نارنگی(مدرسه)

کوکی کیک
